!چند کلّه پوک؟

Wednesday, May 31, 2006

گل گندم

دشت ها آلوده است
در لجن زار گل لاله نخواهد رویید

در هوای عفن آواز پرستو به چه کارت آید؟
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن نفسی تازه کنیم

گل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه ی دل ها را
علف هرزه ی کین پوشانده است


هیچ کس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر
بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست

و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست
حمید مصدق
آمنه

Tuesday, May 30, 2006

!...فقط یه جو معرفت کافیه

هو

دیشب داشت توی اخبار می گفت که چند تا از
نظامی های امریکایی توی افغانستان که مست سوار ماشین شده بودن، چند نفر رو کشتن و چند تا ماشین داغون کردن...بعدش هم به مردم تیر اندازی کردن و کلی آدم رو زخمی کردن...وقتی راهپیمایی و عصبانیت افغانی ها رو می دیدم گریه ام گرفته بود...با چه شوری داشتن مرگ بر امریکا می گفتن....از ته دل...یاد اون کامنتی افتادم که برای طاهره گذاشته بودم(پست کجایید ای شهیدان خدایی؟!!!)...

خیلی اعصابم خورده...از اینکه یه عده فکر می کنن یه زمانی یه نفر بخاطر خودخواهی ها و قدرت طلبی هاش یه عده رو فرستاد که برن بجنگن...چقدر نامردیه فکر کنیم اگه اون موقع اون ها نمی رفتن الآن خانواده ی شهیدی نداشتیم برای اینکه عزادار باشن...خدا می دونه که اگه اون موقع یه مرد ،مردونگی ها رو جذب نمی کرد الآن چند تا خانواده ریشه کن شده بودن و چند نفر بودن که خانواده هاشون رو از دست داده بودن...اون هم مظلومانه و شاید نه شجاعانه...

توی همین سه چهار سالی که اون نامردها اومدن تو عراق چقدر...چی بگم؟ آزار و اذیت؟ کشت وکشتار؟ وحشیگری؟ غارت؟ چی بگم خدا؟! آخه چی میشه گفت به آدم هایی که یه جو معرفت ندارن؟(صد البته منظورم به طاهره ی عزیز نیست)

بغض داره گلوم رو فشار می ده و فقط دلتنگم ؛ برای مردی که مردهامون به پاش مردونگی ریختن و جون دادن؛ برای مردی که هر وقت به عظمتش فکر می کنم گریه ام می گیره...برای مردی که وقتی ایام وفاتش می رسه انگار می کنم که اون زمان توی همین سن بودم و با عقلم و با احساسم تمام حضورش رو درک کردم...برای خمینی بزرگ كه رحمت خدا بر او باد...
.............

و من هنوز منتظر سوّمیش هستم...به یاد دهلاویه...

.
در آمدن اماممان بی ادبی کردیم ونبودیم و در رفتنش جسارت کردیم و بودیم...اگر بخت با ما یار باشد درحضور صاحبمان از این بی ادبی ها و جسارت ها نخواهیم کرد...

فاخری


Saturday, May 27, 2006

هدف وسیله رو توجیه نمی کنه

هدف وسیله رو توجیه نمی کنه ، این فقط یه شعار اخلاقی نیست ، بعضی وقتا اگر خیلی حسابگرانه بخواهیم فقط به اهدافمون برسیم هم باید به این مسئله توجه کنیم. برای رسیدن به یه هدف باید از یه وسیله ی متناسب با اون هدف استفاده کنیم، واقعا این یه باید اخلاقی نیست ، این یه الزام منطقیه ، فقط برای این که به هدفمون برسیم . بعضی از وسایل علاوه بر این که ما رو به هدفمون نزدیک نمی کنند ، کلی از کارای قبلیمون رو هم خراب می کنند، یه جورایی با اسفاده از این وسایل بدجوری از هدفه دور می شیم . این چتد وقته که اوضاع و احوال سیاسی همه جا ریخته به هم ، بیشتر به این نتیجه می رسم. وقتی آدم ها می خواند با خشونت به هدف های سیاسیشون برسند، نمی بینند که پشت کردند به هدف های( در حرف) مقدسشون ، و با چه سرعتی ازشون دور می شند ، انگار خودشون هم از حرف های قشنگ خودشون فرار می کنند . دونسته یا ندونسته . خیلی فرقی هم نداره.

وقتی هم حرف پیش میاد ، می گند راههای مدنی رو امتحان کردند، جواب نداده و درگیری آخرین راه بوده ، ولی فکر می کنم این آخرین راهشون اصلا راه نبوده که بخواد آخرین راه یا توی اون موقعیت بهترین راه باشه. بد به بیراهه رفتند ، حتی بدتر از ما که به هیچ راهی نرفتیم ؛ نشستیم و سکوت کردیم ، اونا به بیراهه رفتند و بیراهه شون ما را به سکوت واداشت ، این بار سکوتی اجباری.

بیست و دو اسفند رو که یادمون نرفته ؛بعضی از موافق های تدفین که دنبال حفظ حرمت شهید بودند (حداقل در حرف) با خشونتشون بیشترین بی حرمتی رو به شهید کردند ، با این توجیه که این آخرین راه بود وقتی که مخالفین با تحصنشون مانع تدفین بودند. و بعضی از مخالف های تدفین که دنبال دموکراسی و آزادی بودند (حداقل در حرف) با خشونتشون چه طور باعث سکوت اکثریتی شدند که ادعاشو داشتند.باز هم با این توجیه که این آخرین راه بود . به خاطر عصبانیت یه سری آدم همه چیز ریخت به هم ، یعنی همه چیز بیشتر ریخت به هم

بعد از اون هم که انگار شلوغ کاری و زد و خورد و درگیری بد جوری مد شده . به هم ریختن یه سری تجمع نه لزوما سیاسی هم انگار آخرین راه سیاسی این آدم های اهل فکره ، این مدافعان آزادی و دموکراسی و ....

روح منی فاخری ....بت شکنی فاخری

انگار دیگه دارم بدجوری هذیون می گم

آمنه

Thursday, May 25, 2006

!!!دو و سه یا سه و چهار ؟ .... مسأله این است



سوم و چهارم

خــــــــــرداد مبارک



فاخری

Tuesday, May 23, 2006

....ممد نبودی ببینی

شنوندگان عزیز ! توجه فرمایید.... خونین شهر ، شهر خون..... آزاد شد........
..
.
ممد نبودی ببینی ، شهر آزاد گشته ، خون یارانت پر ثمر گشته....
..
.
ممد جون ! دمت گرم دم همه ی هم رزمات هم گرم ،غیرت همتونو شکر ، بابا ای ولله ، مخلص همگی ، عمری اگه بتونیم جبران کنیم...فقط شرمندگی می مونه برامون ، دست راستتونو بذارید رو سرمون ،بلکه یه جو غیرت پیدا کنیم ، حسابی هم قانعیم،تا دلت بخواد حتی تا جایی که دلت نخواد؛همون یه جو از سرمون هم زیاده، احتملا بیشتر بشه رودل می کنیم.
خدا رحمتتون کنه ، هرچند احتملا توی این چند وقت این کارو کرده،به هر حال "عند ربهم یرزقون" گوارای وجودتون، به قول معروف ایشاللا گوشت شه به تنتون
التماس دعا جوون...یا حق
آمنه

!...کلاً یه چیز دیگه است

هو

آب مسجد رو خوردن یه چیز دیگه است
آب مسجد رو نخوردن هم یه چیز دیگه است
کلاً بعضی چیز ها هستن که یه چیز دیگه اند...از جمله
اون عکس گـُنده ی آقا که گذاشتم
یکی از کامپیوتر های سایت دانشکده back ground
...کلاً یه چیز دیگه است


فاخری

Monday, May 22, 2006

!!!کجایید ای شهیدان خدایی؟

امروز سمانه گفت قراره توي دانشگاه اونا هم چند تا شهيد دفن کنند ، احتمالاً سوم خرداد
نمي دونم چرا نمي فهمند ، نيازي نيست بفهمند که اين بزرگداشت مقام شهيد و فرهنگ شهادت نيست ، فقط کافيه بفهمند که مي تونند از تجربه هاشون استفاده کنند . فقط حدود دو ماه از 22 اسفند گذشته ، بايد همون اتفاقا تکرار بشه؟ فقط احتملاً يه مقدار فجيع تر؟
علي داشت حرف از ديوار انساني مي زد ، بهش گفتم جواب نمي ده ، اشتباهه ؛ مراسم تدفين انجام مي شه ، حتي اگه لازم باشه ، آدما زير دست و پا له مي شند . اصل اينه که شهدا بايد دفن بشند ، مهم نيست به چه قيمتي. بايد از مقام شهيد تجليل کرد ،به هر قيمتي ، حتي به قيمت تخريب شهيد .
کاش توي ديوار انسانيشون هيچ دختري نباشه ؛ اگه قبول کنيم که شهدا زنده اند ، نمي دونم چه احساسي پيدا مي کنند اگر ببينند مرد هايي که زير تابوتشونو گرفتند ، دختر ها رو کنار مي زنند و احياناً زير دست و پاشون له مي کنند تا اونا رو دفن کنند . چه تشييع جنازه ي آبرومندانه اي براي مرداني که بيست ساله شنيديم براي حفظ ناموس مردم جونشون رو دادند ! تشييع جنازه اي درخور مرداني که آبروي اين سرزمينند !
البته کسي که با اين وقاحت با تدفين شهيد مخالفت مي کنه که حاضره بره توي اين ديوار انساني لعنتي ، مهم نيست که له بشه يا نه ، اينم منطق مرداي زير تابوت . که اگه اين منطق رو نداشته باشند ،نمي تونند به هدف مقدسشون برسند .(به هر حال اگه يه ديوار دور تا دور قبرها کشيده بشه ،براي دفن جنازه ها بايد يه جايي اين ديوار شيکسته بشه . نه؟!) يادم رفته بود هدف وسيله رو توجيه مي کنه . اين چيزا ، هر چي هست توي يه روز اتفاق مي افته و تموم مي شه ، بعد هم همه يادشون مي ره که چي شده ، مهم اينه که بعد از اون روز، توي دانشگاه چند تا شهيد هست . واي ! فکرشو بکن ، از فردا توي دانشگاه ما هم چند تا شهيد هست ، مي دوني شهدا هر جا باشند چه قدر برکت با خودشون ميارند؟! چه جاي محشري بشه دانشگاه !جداي از موفقيت هاي علمي اي که به برکت حضور شهدا کسب مي کنيم ، مي دوني چه قدر جو دانشگاه خوب مي شه ؟ نمي بيني چه اوضاع خرابيه ؟فکر نمي کني درگيري هاي اين يه روز مي ارزه به درست شدن جو فرهنگي دانشگاه ؟ فکر نمي کني براي درست کردن اين اوضاع بايد يه کاري بکنيم ؟ چه کاري بهتر از دفن چند تا شهيد توي دانشگاه ؟
حالا اين که اينا چه ربطي به هم دارند ، بماند.
ــ به نظرم دفن شهدا يه کار سياسيه
ــ نه ، چه ربطي داره ؟! چون بسيج شروعش کرده ميگي ؟ فکر مي کني اگه يه نهاد ديگه مي خواست اين کارو بکنه ، ازش حمايت نمي کرديم ؟ اين کار يه کار کاملاً فرهنگيه و هيچ ربطي به مسائل سياسي نداره . به نظرم شما ها داريد باهاش برخورد سياسي مي کنيد. فقط به خاطر اين که بسيج از اين مسئله حمايت کرده ، داريد مخالفت مي کنيد ، وگرنه مي دونم که يه سري از شما ها هم با شهيد مشکلي نداريد.
فقط نمي دونم چرا کار فرهنگي بايد با زور انجام بشه ، منظورم از زور لزوماً زد و خورد و درگيري نيست ؛ نمي فهمم کار فرهنگي توي جايي که آمادگي پذيرششو نداره ، چه معني اي مي ده؟
دو ماه از دفن شهدا توي مسجد دانشگاه گذشته ، يادتونه قبل از اون، چه دلايلي براي دفنشون مي آورديد ؟ به چند تاشون رسيديد ؟ به نقيض چند تاشون رسيديد ؟
اين چه کار فرهنگي ايه که وقتي مي بينند جواب نمي ده و اونا رو به هدف هاي مقدسشون نمي رسونه ، باز هم روش اصرار دارند ؟ واقعاً براي رسيدن به اين هدف هاي مقدس فرهنگي ، هيچ راه بهتري به جز اهانت به شهدا نيست؟

آمنه

Sunday, May 21, 2006

!!!یعنی کی میتونه باشه؟


در درون من خســــــــــــــته دل ندانم کيست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
آناهیتا

Friday, May 19, 2006

...دل در این دایره جایی دارد

هو

خود حال دلی بود پريشان تر از اين؟

يا واقعه ای بی سر وسامان تر از اين؟

که ديد محنت زده ای سر گشته ی روزگار حيران تر از اين...؟

شمس تبريزی

.
.
.

نازک آرای تن ساقه گلی

که به جانش کِشتم

و به جان دادمش آب؛

ای دريغا به برم می شکند...

دست ها می سايم تا دری بگشا يم...

بر عبث می پايم که به در کـَس آيد...

در و ديوار به هم ريخته شان بر سرم ميشکند...

ف ا خ ر ی

Wednesday, May 17, 2006

!!!یاد بگیر...نصفتِ تونِه

هو
لقمان را گفتند : عالم بی عمل به چه ماند؟
...گفت به زنبور بی عسل
...خیلی پستی
فاخری

Tuesday, May 16, 2006

...اعصابم خوردِ.... یه چیزی تو مایه های داغونم

...از غرور بدم میاد... از آدمای مغرور متنفّرم
وقتی میبینم یا میشنوم کسی نسبت به آدمای اطرافش بی اهمیّت و بی تفاوتِ
و براش اهمیّتی نداره چه قدر با غرورمسخرش دیگران رو آزار میده دلم میخواد
...لهش کنم
وقتی یکی خیلی احساس باحالی میکنه اعصابم میریزه به هم
...دوست دارم همون لحظه حال طرف رو بگیرم... یه مشت بزنم تو صورتش و
...ولی حیف که بعضی وقتها شرایط مانع میشه

چند من

Sunday, May 14, 2006

...از نا کجا تا کجا

هو
راه چمنی و جنوب و دایی رضا و 4 تا خاطره؟!!!
مگه می شه...؟!!!
من چقدر خنگم!
.
.
.
باکری ؛از آلمان تا طلائیه...!!!
چمران؛از امریکا تا مدرسه ی ایتام لبنان و جنگ های نامنظم کردستان و دهلاویه...!!!
از جایی که خیلی ها آرزو دارن اونجا باشن تا جایی که خیلی از اون خیلی ها و خیلی های دیگه دوست دارن برن زیارتش...
چرا...؟
یعنی هم خدا هم خرما!!!
ولی اون ها اینجوری نبودن...

التماس دعا - یا حق
فاخری

Saturday, May 13, 2006

...یاد بادآن روزگاران، یاد باد

هو
ای والله احمدی نژاد!!! کلّی نامه اش با حال بود...
خدا قوت...
به قول بچه های دهلاویه: ما منتظر سوّمیش هستیم...
.
.
.
دلم برای هویزه(سید حسین و بروبچ!!!) و دو کوهه یه ذره شده...
در این جا لاله ها زیبــــا برویند ..........در این جا خاکیــان ره را بپویند
دوکوهه! السلام ای وادی عشق ..........در این جا عشق را تفسیر گویند
یادش بخیر...شرهانی...من وسالم و خادمی نشسته بودیم داشتیم دعای عهد می خوندیم(شب بود!!!)...کلی با این دعای عهد های بی موقع حال می کنم...بی موقع میری مزاحم امام زمان می شی... کلّی کیف می ده... یه چیز تو مایه های مهمون اختصاصی...البته اگه وارد خونه بشیم...ما که زنگ می زنیم در می ریم...!!!
و یاد ظهر فکه بخیر...سال 81 با روشنگر...و یاد فکه ای که نرفتیم بخیر...
و اروند...این بار اسم کسانی که می خواستم براشون دعا کنم رو(که روی یه ورق نوشته بودم) انداختم توی اروند...
می بینم که هنوز آدم نشدم...باز هم توی دهلاویه داشتم دنبال عکس دایی ام می گشتم...این دفعه پیداش نکردم...
توی طلائیه زهرا ایزدی (که باری تعالی از ارادت من نسبت به او کم نکناد) رو دیدم و بخاطر میل شخصی ضایعی که به گروپ زده بود از طلائیه انداختمش بیرون!!!
و شلمچه...که کلّی دست کاری اش کرده بودن نسبت به سال 81...مقبره شهدا ،اون موقعی که فرش نداشت بهتر بود...اون موقع که یه بنای ساده ی بی در و پیکر بود و از سرما قندیل می بستی اونجا...اون موقعی که به یه منطقه ی جنگی شبیه تر بود تا به یه منطقه ی آزاد تجاری!!! حالم به هم می خوره از آدم هایی که یه ذره شعور ندارن که شلمچه نباید بشه دکون...و خدا خیر بده کسانی رو که نذاشتن بشه منطقه ی آزاد تجاری...مثل قشم و کیش و چابهارو...حتی نمی تونم تصورش رو بکنم که شلمچه کیش بشه...کیش و مات...چه باخت بدی...!!!
.
.
.
یادش بخیر...اول دبیرستان حاجی صداش می کردیم...خیلی دوستش داشتم...من سید بودم اون هم حاجی...
بهش می گم به حاجی سلام برسون...می خنده و ادامه می ده...
الآن هم دوستش دارم...

التماس دعا- یا حق
فاخری

Friday, May 12, 2006

!!!یه چیز تو همین مایه ها

هو
خدا؛
تو دیگه کی هستی!!!
فاخری

Thursday, May 11, 2006

اسلام

و او گفت : " لا اله الّا الله " و با اين کلام تمام بت هايش را ، تمام بت هاي پدرانش را شکست ، او در ذهن خود همان خداياني را کشت که آنان را پدرانش آفريده بودند ، همان خداياني که پدرانش را آفريده بودند. همان بت هايي که پدرانش را آفريدند پيش از آن که پدرانش آنها را بيافرينند.
و حالا هيچ بتي نبود ، و حالا هيچ خدايي نبود . ديگر روح او به هيچ يک از آن سنگ هاي بي روح تعلّق نداشت.
و حالا فقط يک خدا بود ، و حالا روح او تنها به آن خداي تنها تعلّق داشت ، روح و جسم او از آن آن خداي بي جسم بود . و چه احساس عجيبي است يک خدا داشتن ، و چه احساس عجيبي است به يک خدا تعلّق داشتن ، و چه سخت است همه جا خدا داشتن، همه جا خدا را حاضر ديدن، حاضر ديدن خدايي که هيچ گاه حضورش در هيچ جسمي پديدار نمي شود. و چه سخت است پرستيدن خدايي که آن قدر وسيع است که همه چيز را در بر گرفته و آن قدر بزرگ است که هيچ چشمي توان ديدنش را ندارد . و چه سخت است در برابر چنين خدايي تسليم بودن ، و چه سخت است مسلمان بودن . اسلام ، تسليم مطلق در برابر يک و فقط يک نفر.
و او مي دانست ، اومي دانست که فقط يک خدا هست و او فقط به آن خدا تعلّق دارد ،همان خداي بدون جسمي که همه جا هست، همان خداي وسيعي که همه چيز را در بر گرفته و همان خداي بزرگي که در تصوير نمي گنجد. و او مي دانست که در برابر اين يک خدا بايد تسليم بود ، و او مي دانست که تنها در برابر اين يک خدا بايد تسليم بود.
و او احساس مي کرد ، او وجود آن تنها خدا را احساس مي کرد ، و او احساس مي کرد موجود کوچکي مثل او بايد در برابر خداي بزرگي مثل "او" تسليم باشد، او با تمام وجود احساس مي کرد بايد در برابر آن چنان خدايي مسلمان باشد.
و اسلام ، اسلام از تمام آن چه مي دانست و حتّي از تمام آن چه احساس مي کرد ، بالا تر بود . مسلمان بودن نه فکر بود ، نه احساس ؛ چيزي بود که فکر و احساس او را در بر مي گرفت ، مسلمان بودن يک عمل بود.
و چه سخت است مسلمان بودن ، و چه سخت است مسلمان ماندن .
اردي بهشت 82

اين نوشته رو امروز توي يکي از دفترام پيدا کردم ، فهميدم حداقل سه سالي هست که با اين مسئله درگيرم ، به اين زودي سه سال گذشت ! سه ساله که دارم درجا مي زنم ، سه ساله که همين جا وايسادم ؛ همين جا وايسادم و زمان چه سريع از کنارم مي گذره، زمان حرکت مي کنه و من فکر مي کنم دارم جلو ميرم ، ولي انگار کلي وقته که حتي يه قدم هم بر نداشتم . هنوز حتي يکي از بت هام رو هم نشکستم ، حالا کو تا مسلمون شدن. همين جوري پيش برم چند وقت ديگه بتي که نشکستم هيچ ، صد تا بت به بت هام اضافه شده . چه قدر راحته که بت پرست باشم ، چه قدر راحته که بت پرست بمونم ؛ فقط کافيه که همين طور همين جا وايسم ، به همين راحتي.
آمنه

Saturday, May 06, 2006

!!!تولدت مبارک

هو
امروز تولد امام حسن عسکریه...
در ضمن تولد این بلاگ...
یه حدیث از امام حسن عسکری:
الغضب مفتاح کلّ شرٍّ
التماس دعا - یا حق
فاخری

!سلامی ، چه بوی خوش آشنایی

سلام
1 من: چه خبر از این ورا؟
2 من: بما ند
3 من: چرا 3 من؟
چند من : پس چند من؟
هر چند من!! به تو چه؟
فعلاً تا بعداً